هنرمند مهاجر را شاید بتوان سالکی دانست که کارش گذشتن از حلقههای ناتوانی است. به روزگاری که زور زنجیرها هزار برابر میشود، مهاجر هنرمند پهلوانی میشود که میخواهد با نیروی «ارتباط» تمام زنجیرها را بگسلد و «سخن» بگوید، و به زبان مادری سخن بگوید.
چند سالی است که گروه تئاتر «هشتپا» در مونترال کار میکند و نمایش به روی صحنه میبرد. بازیهای قابل قبول، چیدمان صحنه خوب و درک درست کارگردان از متن نمایش و همخوانی روایتها با زندگی امروز از ویژگیهای این گروه تئاتر است. اما عامل شکلگیری این گروه و تداوم فعالیتهایش "نعیم جبلی" است، کسی که سالها خاک صحنه خورده، نمایشهای زیادی را کار کرده و حالا پای اصلی گروه هشتپاست، گروهی که از به هم پیوستن هشت نفر، یا هشت پایه درست شده.
نعیم جبلی در سال ۱۳۵۸ در شهر رشت متولد شده. او فارغالتحصیل رشته بازیگری و کارگردانی از دانشکده هنر و معماری است. خودش میگوید که چه در دوران تحصیل و چه در طول فعالیت حرفهای، همواره از محضر اساتید بنام تئاتر ایران بهره برده، از هرکدام چیزی یاد گرفته و در بسیاری از پروژههای تئاتری و تلویزیونی شرکت داشته است. با این همه روزگار برای یک تئاتری چندان هم خوش نبوده. در سال ۲۰۱۱ بعد از مهاجرت به کانادا، بنا نداشته تئاتر کار کند. میخواسته به «راه راست» برود شاید تا بی دردسر روزگار را بگذراند اما اتفاقی میافتد که او برمیگردد به صحنه، جایی که سالها در آن بوده. بعد هم گروه تئاتر هشتپا را در مونترال کانادا پایهگذاری کرده و به اجرای نمایش به زبان فارسی پرداخته و تا به حال چهار نمایش را هم روی صحنه برده است.
واقعیت این است که تئاتر در سرزمین مادری هم تماشاگر خاص خودش را دارد چه رسد به خارج از ایران که پیدا کردن تماشاگر سخت و گاه غیرممکن میشود. با این همه جبلی توانسته تماشاگران را در هر چهار نمایش به تماشای کارهای خود دعوت کند. البته تماشاگران هم نشستهاند و نمایشهایش را دیدهاند و راضی از در سالن بیرون رفتهاند. شاید راز این موفقیت را بشود مخاطبشناسی جبلی دانست. او در هر چهار نمایش بیآنکه به دام سادهانگاری و ابتذال بیافتد سراغ متنهایی رفته که به ریشهشناسی روابط انسانی میپردازد و تماشاگر هم خود را در دل صحنه مییابد. در «شام آخر» نوشته "فرهاد آییش" (که نعیم جبلی سالها با او کار کرده) تماشاگر خود را دل روابط میهمانان خانوادهای میبیند، در «سیزیف و مرگ» نوشته "روبر مرل" با اسطورهای در زمان معاصر روبهرو میشود، در نمایش «هنر» نوشته "یاسمینا رضا" در دل جدالی بر سر هیچ حضور مییابد و در نمایش خدای کشتار که آن هم نوشته "یاسمینا رضا" است با روابط دو خانواده آشنا میشود. دراین نمایش پسر یک خانواده دندانهای پسر خانواده دیگر را میشکند. او در روابط این دو خانواده تمدنی ظاهری را میبیند که به خشونت میانجامد. جبلی البته سعی میکند تماشاگر غیرایرانی را هم جذب کند و نمایشهایش را با زیرنویس فرانسوی به روی صحنه میبرد.
یکی دیگر از سختیهای جبلی در مهاجرت پیدا کردن بازیگر بوده. بخصوص برای کارهای اول او با کسانی نمایش را به روی صحنه برده که تا آن وقت تجربه بازیگری نداشتهاند اما توانستهاند بازیهای قابل قبولی ارائه کنند. گروه هشتپا هم برای اولین بار با همین «نابازیگر»ها شکل گرفته، کسانی که جبلی معتقد است نمرهشان بیست روی بیست است.
در شبهایی که گروه هشتپا نمایش خدای کشتار را برای اجرا در روزهای ژانویه آماده میکرد به دیدن تمرینشان رفتم و این گزارش حاصل آن دیدار است، دیدار تلاش جمعی که میداند زندگی صحنهای است که باید روی آن خوب بازی کرد و گروه هشتپا خوب بازی میکند.