"خانم قمرالسلطنه دختر فتحعلی شاه و همسر میرزا حسین خان سپهسالار، در عمارتی که فعلا محل مجلس شورای ملی است، زندگی میکرد، و چون اولاد نداشت سرگرمیهای متعددی برای خود فراهم میآورد. از آن جمله برای خانم قمرالسلطنه سماوری از روسیه آورده بودند که هر وقت به جوش میآمد و بخار از آن خارج میشد، صدایی شبیه به صدای ساز از سماور شنیده میشد. البته این سماور عزیز و گرامی هر روز به کار نمیافتاد، بلکه در بعضی از روزهای مهمانی و عید که مهمانان مقربی پیش قمرالسلطنه میآمدند، سماور ساززن وارد مجلس میشد. مامور مخصوص سماور هم خواجه زرنگی بود که به قول آن روزیها، خوب میتوانست ساز سماور را کوک کند، طوری آن را اداره نماید که تا آخر مجلس ساز بزند.
اتفاقا یک سال در ایام نوروز خانم قمرالسلطنه مهمانی مفصلی دایر نمود و زنان ناصرالدین شاه و زنان خانوادههای اعیان را دعوت کرده بود. بعد از ناهار خانمها به تالار آینه آمدند که چای و عصرانه بخورند، که با سماور ساززن مواجه شدند و عدهای از آنها که با قمرالسلطنه حسادت و اختلاف داشتند، فرصت را مغتنم شمردند و به بهانه اینکه سماور ساز میزند و ساز حرام است و موجب حرام شدن چای میشود مجلس را به عنوان اعتراض ترک کردند. "گفته شده بعدها به دستور شاه جهت جلوگیری از سر و صدا و اختلافات خانمها این سماور به انبار شاهی برده شد و تا زمان احمد شاه قاجار آنجا بوده است.(۱)"
سماور تشکیل شده از یک بخاری زغال سوز کوچک قابل حمل و نقل و یک منبع آب شیردار که توسط صنعتکاران روسی با هم ترکیب یافته است. یعنی تنوره بخاری را از وسط آب عبور دادهاند و بادگیر سر تنورش را طوری ساختهاند که در آنجا قوری قرار گیرد و چای در حرارت ملایم آن مجموعه دم بشود و داغ باقی بماند .(۲)
سماور در اوایل سدۀ گذشته از روسیه به ایران آمد. در نوشتههای رسمی به تلفظ صحیح اصل کلمه "سماوار" آمده، و عوام "حمام برنجی" میگفتند، و معنی لغت "خودجوش" است. از جمله هدایایی که از دربار فرانسه برای شاه و امیرکبیر رسید سماور و اسباب چایخوری بود. در صورت ارمغانهایی که برای ناصرالدین شاه به وسیله سفارت فرانسه فرستاده شد میخوانیم: (سماوار نقره مطلا، منبت و مزین با جام نقرۀ سفید، به انضمام مجموعه زیر فنجان که روی صفحه یک جام آینه و زیر آینه به خط فارسی مکتوب بوده است. و به انضمام یک عدد قوری و یک عدد قهوهدان و یک عدد قندان و یک عدد شیردان که مجموع آنها در جعبهای از چوب چنار گذاشته است).
در اوان سال ۱۲۶۶ ملکالتجار روسیه (ویش قرتسوف) نیز سماوری با یک دست ظرف چایخوری برای امیر کبیر ارمغان فرستاد. امیر همان سماور رسیده از روسیه را به یکی از صنعتگران زبر دست اصفهان سپرد تا نظیرش را بسازد. استاد اصفهان از عهده آن خوب برآمد. امیر او را بنواخت و چنان که رسمش بود سرمایهای در اختیار او گذاشت تا به فن سماورسازی بپردازد. همچنین بنا به شیوه خود مقرر داشت تا چند سال ساختن سماور در انحصار او باشد. (۳)
ابزار کار سماورسازان نظیر مسگرها و دواتگرها عبارتست از: یک کوره و دم کوچک، چکش و سندان، قیچی آهنبر، هاویه، قلع و نشادور و یک دستگاه کمان و پرمای خراطی برای صاف کردن و جلادادن بدنه سماورو غیره.
همان طور که از نوشته مرحوم جواهر کلام و نیز نوشتهها و متون تاریخی پیداست اولین سماورها در ابتدا به کاخها و منازل اشرافی راه یافته است. اگر چه در ابتدا برای قهوه ساخته شده بود اما بعدها برای دم کردن چای به کار رفت. سپس سماور در همراهی با اسباب چایخوری و قلیان جزئی جدا نشدنی از وسائل زندگی هر ایرانی شد.
البته در منزل ما هرگز هیچ سماوری روشن نشد، زیرا کابوس مادرم این بود که روزی ما بچههای قد و نیم قد همان طور که دنبال هم میدویم یک سماور پر از آب جوش را روی خودمان چپه خواهیم کرد. برای همین سماور نفتی ما همیشه دستمال کشیده و تمیز روی طاقچه اتاق مان جا خوش کرده بود.
امروز هم خیلیها سماورهای برنجی قدیمیشان را به دست دواتگرهای دیروز میسپارند تا دستی به سرو گوششان بکشد و آن را مثل روز اول تحویلشان دهد، چرا که میخواهند آن را همچون یک وسیله تزیینی قدیمی و با ارزش برای دکورهای منزل به کار برند.
آخرین دواتگرها و ورشو سازها در کوچه پس کوچههای قدیمی شهر دیگر سماور تولید نمیکنند بلکه با بهره گیری از تجربه و مهارت تنها به تعمیر این سماورها میپردازند. این را هم باید افزود که بر روی خود آنها هم رنگ و رویی نمانده است. اما آن ها تلاش میکنند رنگ و لعاب سماورها را مثل گذشته جلا خورده و تمیز نگاه دارند. سماورها که روزگاری در خانههای ما ساز و آوازی داشتند امروز دیگر از ساز زدن افتادهاند.
حسین صفانگار از آخرین تعمیرکاران سماورهای قدیمی است که مغازهای کوچک در بازارچه شهید سالاری واقع در بلوار وحدت مشهد دارد، جایی که سابق بر این کوچه حاج ابراهیم خوانده میشد . کوچه حاج ابراهیم جایی است که انگار با همه نقاط این شهر متفاوت است. مکانی قدیمی با کوچه پس کوچههای بسیار که گویی مغازههایش، یا بهتر بگویم دکانهایش، سالهاست همانطور دست نخورده باقی مانده است. دکان استاد صفانگار به هیچ روی توجه جلب نمیکند و شاید رهگذران هرگز آن را نمیبینند، اما اگر گوشهایتان را تیز کنید حتما میتوانید از لابهلای سروصدای ماشینها و موتورسیکلتها صدای چکشهای او را بشنوید که بر سماورهای شکسته و سندان میخورد. استاد سماور ساز هم مثل سماورهایش قدیمیست. میگوید تنها هشت سال داشت که به این کار آمد و دوازده سال شاگردی کرد تا مستقل شد. پنجاه و دو سال است مشغول ساخت و تعمیر سماور است.
صفانگار میگوید کارش از رونق افتاده است و برای همین است که توجه هیچ جوانی را جلب نمیکند تا شاگردی کند و این کار و پیشه از بین نرود. پسرش سعید او را همراهی میکند اما از ته دل رضایتی به ادامۀ این کار ندارد. از سویی آمدن چایساز و کتریهای مختلف سماورها را از یاد مردم برده است، آن وقتها مردم نمیدانستند سنگ کلیه چیست. برای اینکه سماورهای برنجی املاح و ناخالصیهای آب را به بدنه جذب میکند. چای سماوری هم چیز دیگری ست.
او برای من یک استکان چای میآورد، چایی صفانگار با چایی منزل ما زمین تا آسمان فرق دارد. استکان چای او همان طور که او میگوید مانند یاقوت میدرخشد.
در گزارش تصویری این صفحه به دیدار استاد صفانگار و دکان کوچکش میرویم.