به این مناسبت دو گزارشی که چند سال پیش شوکا صحرایی در دیدار با کامبیز درمبخش برای جدیدآنلاین تهیه و تولید کرده است را بازنشر میکنیم.
شوکا صحرایی
سال ۸۶ بود که برای ساخت گزارشی با عنوان " کامبیز درمبخش از زبان خودش" برای اولین بار به دیدن این هنرمند کاریکاتوریست رفتم. ناگفته نماند که ملاقات و متقاعد کردن او برای ساخت چنین گزارشی کار آسانی نبود. از آن زمان تا به امروز به دلیل علاقه فراوانی که به او و آثارش پیدا کردم اغلب کارها و فعالیتهایش را دنبال میکنم.
بسیاری، و حتا خودش، مجموعه "مینیاتورهای سیاه" او را بهترین آثارش میدانند. زنده یاد مرتضی ممیز مینویسد: "به گمانم سال ۱۳۵۵ است که کامبیز به مینیاتورهای سیاهش میپردازد. این طرحها بدون آنکه لحنی روشنفکرانه داشته باشد، متفکرانه است؛ ظرافت لحن مینیاتورهای ایرانی را پیدا میکند و اشارت هنرمندان گذشتۀ ما را به زبان حال ترجمه میکند."
پرویز کلانتری نیز دراین خصوص در ماهنامه مکعب مینویسد: "در این مجموعه سربازان مغول به آثار فرهنگی حملهور شدهاند. کتابها و روزنامهها را میسوزانند و به قتل وغارت و آتشسوزی مشغولاند و جلوههای شاعرانۀ زندگی را نابود میکنند.
این گونه بود که به یادم آمد من کامبیز را از ۹۰۰ سال پیش بهخاطر دارم؛ از حمله مغول و قتلعام و آتشسوزی شهر نیشابور. در آن زمان من و او در یک کارگاه صحافی کتاب در نیشابور کار میکردیم. شهر باشکوه فرهنگی و مظهر تمدن چند هزارساله که در حمله مغول و در آن آتش سوزی همه چیز نابود شد. من و کامبیز در پستوی کارگاه مخفی شده بودیم. در آن قتلعام همه را کشتند و حتا به سگ و گربهها هم رحم نکردند. کامبیز با نوک قلم روزنهای به بیرون باز کرد و صحنههایی را از آن روزنه به من نشان داد."به نظرم آثار کامبیز درمبخش از چهارسال پیش به اینسو بسیار تغییر کرده است. این تغییر را میشد هم در نمایشگاه "بازیهای ذهنی ۱ و ۲" که بیشتر جنبه چیدمان داشت و آثار متفاوتتری از او در آن به نمایش درآمد، و هم در نمایشگاه "بنگاه شادمانی"، شامل طرحهایی در ارتباط با موسیقی و وسائل مربوط به آن، دید.
چند ساعتی با او در منزل و اتاق کارش گذراندم. در این مدت لحظهای قلم و کاغذ از دستانش جدا نشد، حتا به هنگام گفتگو و ضبط آن مدام قلمش به نرمی روی کاغذ حرکت میکرد. خودش واژه رقص قلم را به کار میبرد و به راستی واژه شایستهای است. میگفت:" قلم جزیی از انگشتانم شده و نمیتوانم لحظهای آن را از خودم جدا کنم."
درمبخش معمولا نیمی از روز را خارج از خانه، و به قول خودش در کافه، سپری میکند که این روزها به "نشر ثالث" میرود و آن جاست که طرحهایش شکل میگیرد. وی در چند سال گذشته بیش از ۲۰ فیلم انیمیشن ساخته که میگوید: "این فیلمها را با همکاری پسرم ساختم که در جشنوارههای مختلف، جوایز متعددی گرفتهاند. در همه آنها شخصیتها همان شخصیتهای کاریکاتورهایم هستند."
ابراهیم حقیقی در ارتباط با درمبخش و آثارش مینویسد:
"درمبخش نوعی از کاریکاتور را خلق میکند که به اثر هنری پهلو میزند یا آن که حداقل به بیزمانی و بیمکانی (خصلت اثر هنری) دست یافته است. برای او همانقدر که موضوع مهم است، خط نیز مهم است. ارزش لکههای سیاه را در پهنۀ زمینه سفید میداند. نرمی و خشکی خط و کمی یا زیادی آن در صفحه برایش مهم است. واقعیت صفحه برایش به اندازه واقعیت درون مایه ارزشمند است. آدمهایش نمایندۀ طبقه یا تیپ خاصی نیستند، فقط آدم هستند. انسان معاصر مسخشده دل و دین از دست داده، با چهرهای واحد. به این دلایل آثارش بعد از سالها دوباره قابل دیدن و صحبت و نقد است.
حرفهایش کهنه نشده. اثرش را دوست داری که داشته باشی و به دیوار نصب کنی. شاید مثل آیینه. چرا که از رفتار و نگاه روزمره در زمان خود پرهیز کرده، لایههای زیرین را کاوش کرده؛ نه به مدد ابزار رادیولوژیستها به مثل، بلکه در عمل به مدد حس نکتهسنج و ظریفپرداز یک هنرمند که به جای چاقوی مقالهنویسی یا نقاشی، شمشیر دودم کاریکاتور را در میان بسته و دیوان و بدان و غافلان و نادانان را به مقابله میخواند. درم بخش هنرمند معاصر است."
* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.